قالب های بلاگ اسکای

زیر نظر تیم سایبری تومور

قالب های بلاگ اسکای

زیر نظر تیم سایبری تومور

فقط یه نگاه کوچک

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت:(ببخشید آقا من میتوانم یکم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟)

مرد که اصلا توقع چنین حرفی نداشت و حسابی جا خورده بود مثل آشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت یقیه جوان را گرفت و عصبانی طوری که رگ گردنش بیرون زده بود او را به دیوار کوفت و فریاد زد مرتیکه مگر خودت ناموس نداری، خجالت نمیکشی جوان اما خیلی آرام بدون اینکه از رفتار و فحشهای مرد عصبانی بشود واکنشی نشان داد و همان طور مودبانه و متین ادمه داد:(خیلی عذر میخوام فکر نمیکردم اینقدر عصبانی شوید دیدم به خاطر وضع ظاهر خانومتون دارن بدون اجازه نگاه میکنند و لذت می برند من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم . حالا هم یقیه من رو ول کنین از خیرش گذشتم )

مرد خشکش زده بود  و آب دهانش را غورط داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد

کپی برداری بدون ذکر منبع حرام میباشد

نظرات 5 + ارسال نظر
آیسانا جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 16:30

قشنگ بود

ممنونم از نظرتون

محسن جمعه 23 اسفند 1392 ساعت 16:26

تکراری بود ولی ممنونم

ممنونم از نظرتون

علی یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 17:13

به به...
چقد قشنگه...

ولی من قبلا شنیده بودم

خب مثل این بوده؟؟؟!!!!

فاطمه یکشنبه 1 دی 1392 ساعت 15:46

داستان قشنگی بود

خیلی خیلی ممنونم اینو خودم نوشتم امید وارم که همه خوششون بیاد

حسن کارگر شنبه 30 آذر 1392 ساعت 15:12

جالب بود
ممنون

ممنونم بابا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد