قالب های بلاگ اسکای

زیر نظر تیم سایبری تومور

قالب های بلاگ اسکای

زیر نظر تیم سایبری تومور

قرآن مال دو سه هزار سال پیش

اومد برای دفتر من وقت گرفت بعد موقش که شد اومد و گفت: سلام حاج آقا من نمیدونم  چه چیزیم شده خیلی سوال برام پیش میاد جواب هیچ کدومشون رو هم نمیدونم خیلی گیج شدم همه جا رفتم حتی به روانشناس هم مراجعه کردم دارم دیوونه میشم!!!

بهش نگاه کردم وضع حجابش زیاد خوب نبود معلوم بود دین و اعتقاد خوبی نداره

.اومدم قرآن رو بردارم گفت حاج آقا لطفا اون کتاب قدیمی رو بذارین این کتاب های جدید هم نتونستن به من بگن که چم شده دیگه این کتاب مال دو هزار سال پیش میخواد جوابم رو بده.

خیلی بهم بر خورد بهش گفتم: من به یه شرط جواب تو رو میدم شرطش هم اینه که من کاری ندارم دین و مذهب تو چیه ولی هرچی باشه به مذهبت توهین نمیکنم شما هم به اعتقادات من توهین نکنید لطفا.

بعد قبول کرد و بهش گفتام که در مورد قرآن چه میدونی گفت:فقط میدونم که دو سه هزار سال پیش بر پیغمبر نازل شده و پیامبر هم اونو نوشته بعضی ها هم خیلی بهش اعتقاد دارن.

من بهش گفتم کشورت ایران رو هم دوست داری؟؟؟ گفت: آره من به وطنم عشق میورزم خیلی هم کشورم رو دوست دارم

بعد بهش گفتم میدونستی که داخل قرآن سه تا از مهم ترین آیه های قرآن در مورد ایرانی ها است!!؟؟

بعد گفت: جدی، راست میگین؟؟

من آیه هارو بهش نشون دادم خیلی تعجب کرد گفتم حالا میتونم از قرآن یه آیه بهتون نشون بدم؟؟

گفت:بله نشون بدین ببینم. قرآن رو باز کردم یه آیه ای براش آوردم خیلی تحت تاثیر قرار گرفت ازم تشکر کرد و رف.

یه ماه بعد اومد وضع حجابش خیلی خوب شده بود دیدم یه قرآن زیر بغلشه آوردو بهم سلام کرد گفت حاج آقا من چطور از شما تشکر کنم خیلی از شما ممنونم این هم هدیه من به شما.

قرآن رو به من داد،خیلی خوشحال شدم

این داستان واقعی بود

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین یکشنبه 15 دی 1392 ساعت 17:31

جالب بود

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد